بانگ قدم های تو


♥♥ ســکـــــوت عــــــــشــــــــــــق ♥♥

اشعار و دل نوشته های عاشقانه

                                بانگ قدم های تو

 

صدای قدم هایم عبور تنهایی ام را در خیابان ها از یادم می برد و تو را کنارم تجلی می کرد نفس هایم امید با تو بودن را در قلبم زنده نگه می داشت و من همچنان ادامه میدادم نگاهم غبار آلود و بارانی به این می اندیشید که آیا می توان با فاصله ها جنگید  ؟سال ها دلتنگی را حس نکرد و به معجزه عشق ایمان داشت .می گریم نه به خاطر دل خویش نه به خاطر ترانه هایی که هیچگاه نخواهی خواند فقط  از برای تو به خاطر تمام وجودت که ثانیه ثانیه خوبیت را فریاد میزند و من از این خوبی بی انتها چقدر فاصله دارم و  تنها میتوانم به عکست خیره گردم و نجواهای دیوار هایی را بشنوم که تو را از من دور و دور تر می کنند و من در باتلاق نا امیدی دست و پا می زنم چون هنوز هم نمی دانم عاشقم هستی یا نه فقط حس میکنم دل تنگم  دلتنگ نفس هایت دل تنگ بانگ قدم هایت که سکوت بینمان را می شکست  و من برای دوری دانه دانه نفس هایت میگریم  برای تمام لحظاتی که بی حضور تو خواهد گذشت  و من همچنان عاشقت خواهم  ماند....

   



نظرات شما عزیزان:

مریـــم
ساعت21:07---30 آبان 1390

آپـــم!
آخـــــریـــن پـسـت وبلاگــم!

آخـــریــن بــار ســـلام ... آخـــریــن بــار خـــداحـــافـــظ ...!


مریـم
ساعت23:29---25 آبان 1390

يك شب خوب تو آسمـون،يك ستـاره چشمـك زنون،خنديد و گفت كنـارتم تا آخرش تـاپـاي جون،ستاره قشنگي بود،آروم و ناز و مهربون،ستاره شد عشـق منو منم شدم عـاشـق اون،اما زياد طول نكشيد،عشق من و ستاره جون،ماه اومد و ستاره رو دزديد و برد نامهربون،ستاره رفت،با رفتنش منم شدم بي هم زبون،حالا شبـا به ياد اون چشم ميدوزم به آسمـون،پس كي ميياي ستـاره جـون...؟


maryam
ساعت19:36---16 آبان 1390
اینگـونه نگاهـم نکـن ... مگذار غـرق رویـاهـا شـوم ... چه سخـت است هجـوم آرزوهـا ... در حصـاری از بغـض ... به سـایه هـا پنـاه می برم ... مـرا ببـخش که به سـایه هـا پیـوستـم ... ستـاره شدن برایـم سخـت بـود ...!!!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 4 آبان 1390برچسب:,ساعت11:34توسط سپیده | |